امید محال

دردا که درد عشق تو از گفت و گو گذشت

و ز عمر من مپرس که آبی ز جو گذشت

افسانه ی امید محال من ای دریغ

آنقدر شکوه داشت که از های و هو گذشت

هر کس نشان من ز تو پرسید،همین بگوی

دیوانه ای که عاقبت از آبرو گذشت

اکنون حریف مستی من،در زمانه نیست

ساقی به هوش باش که کار از سبو گذشت

تطهیر،شرط اول ذکر است در نماز

عشق آن عبادتی است که از هر وضو گذشت

دامان من ز قید تو ای عمر پر فریب

رنگین چنان شده است که از شست و شو گذشت

من کیستم به دام تو ای چرخ واژگون

دریا دلی که از سر هر آرزو گذشت

حلول ماه مبارک رمضان مبارک

خدایا،در این درگاه همه ما نیازمند روزی باشیم که قطره ای از شراب محبت بر دل ما ریزی،تا که

ما را بر آب و آتش بر هم آمیزی،ای بخت ما،از دوست رستخیزی!

التماس دعا

پا بپا بیزاری...

دلم هوای خزان کرده است

دلم هوای کوچ پرنده های غریب

و پا به پای تمام نقوش بی زاری

دلم هوای پژمردن کرده ست

چه بی تفاوتی و تلخ

دلم هوای مردن کرده ست

کجاست یار؟

کجاست ظلمت؟

بیغوله؟

کوچه؟

تنهائی

دلم هوای مردن کرده است

میلاد منجی عالم بشریت(عج) مبارک

تو که یه گوشه چشمت غم دل را ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد